آن دم که با تو ام

 

ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با تو*ام، همه عالم ازان من
آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
می*ریزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی* رسد به بلندآسمان من
بنگر طلوع خنده*ی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!
با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خوانده*ای به گوش من این، مهربان من




[ پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, ] [ 19:23 ] [ mahdi ] [ ]

به نام عشق

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن
موهات را ببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن
من در کنار توست اگر چشم وا کنی
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن
امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن....

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
[ پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, ] [ 19:21 ] [ mahdi ] [ ]

جمله ی فلسفی

 

راه بهشت از جهنم دنیا می گذرد.هیچ باد موافقی به کسی که نمی داند به کدام سمت می خواهد برود کمک نخواهد کرد.

[ پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, ] [ 18:55 ] [ mahdi ] [ ]

چند تا شعر با حال

 

 

روزي از عشق خودم را حلق آويز مي كنم و آخرين آرزوي من اين است در روي طناب اسم تو را حك كنم تا حداقل در مرگم فكر كنم هميشه در كنارت خواهم بود

-----------

در همه عالم گشتم و عاشق نشدم
تو چه بودي كه تو را ديدم و ديوانه شدم

-----------

گفتمش بي تو چه ميبايد کرد ؟ عکس رخساره ي ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهايم کو ؟ تاري اززلف سياهش راداد .. وقت رفتن همه روميبوسيد به من ازدور نگاهش راداد .. يادگاري به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد ..!!

-----------

عشق شايد زود تو را عاشق و دلتنگ كند اما هرگز تو را سير نمي كند.

-----------

به غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد
عجب از محبت من كه در او اثر ندارد

غلط است هر كه گويد دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد

-----------

مراقب گرمای دلت باش تا کاری که زمستان با زمین کرد زندگی با دلت نکند.

گلهاي ياس تو باغچه غروبا بونه ميگيرن همشون يه عهدي بستن سر خاك تو بميرن

-----------

با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف در جهنم افتادی خود شيطان تو را به بهشت بازگرداند

-----------

کاش مي شد عشق را ابراز کرد يا که عشق را با سحر اغاز کرد لحظه به لحظه دم به دم ساعت به ساعت خواهمت گر خوشم يا نا خوشم در هر دو حالت خواهمت

-----------

اي نگاهت نخي از مخمل وابريشم.....چندوقتي است كه به تو ميانديشم
به تو اري به همان منظر دور......به همانسبز صميمي به همان باغ بلور

-----------

عاشقي را شرط اول ناله وفرياد نيست
تا کسي از جان
شيرين نگذرد فرهاد نيست
عاشقي مقدورهر عياش نيست
غم کشيدن صنعت نقاش نيست

به نقل از سایت www.mob.ir

[ پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, ] [ 13:21 ] [ mahdi ] [ ]

شعر عاشقانه

 

 
که بر و بحر فراخست و آدمي بسيار
به هيچ يار مده خاطر و به هيچ ديار
 
از آنکه چون سگ صيدي نمي‌رود به شکار
هميشه بر سگ شهري جفا و سنگ آيد
 
درختها همه سبزند و بوستان گلزار
نه در جهان گل رويي و سبزه‌ي زنخيست
 
چرا سفر نکني چون کبوتر طيار
چو ماکيان به در خانه چند بيني جور؟
 
به دام دل چه فرومانده‌اي چو بوتيمار؟
ازين درخت چو بلبل بر آن درخت نشين
 
 

ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, ] [ 13:15 ] [ mahdi ] [ ]

دلنوشته

در نگاهت خوانده ام غرق تمنایی هنوز

گر چه در جمعی ولی تنهای تنهایی هنوز

بی تو امشب گریه هم با من غریبی میکند

دیده در راهند چشمانم که باز آیی هنوز

[ پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:گریه, ] [ 12:6 ] [ mahdi ] [ ]

شعری از سهراب سپهری

 

 

من سازم: بندی آوازم. برگیرم، بنوازم
برتارم زخمهء «لا» می‌زن راه فنا می‌زن

.
من دودم: می‌پیچم، می‌لغزم، نابودم

.
می‌سوزم، می‌سوزم: فانوس تمنّایم.
گل کن تو مرا، و درآ

،آیینه شدم، از روشن و سایه بری بودم
.
دیو و پری آمد

.
دیو و پری بودم. در بی خبری بودم

،قرآن بالای سرم ، بالش من انجیل
،بستر من تورات، وزبرپوشم اوستا
.
می‌بینم خواب: بودایی در نیلوفر آب

.
هر جا گل‌های نیایش رست، من چیدم
:
دسته گلی دارم، محراب تو دور از دست
.
او بالا، من در پست

،خوشبو سخنم، نی؟ باد «بیا» می‌بردم
.
بی توشه شدم در کوه «کجا» گل چیدم، گل خوردم

.
در رگها همهمه‌ای دارم، از چشمه خود آبم زن، آبم زن
.
و به من یک قطره گوارا کن، شورم را زیبا کن

.
باد انگیز، درهای سخن بشکن، جا پای صدا می‌روب
.
هم دود «چرا» می‌بر، هم موج «من» و «ما» و «شما» می‌بر

،ز شبنم تا لاله بیرنگی پل بنشان
.
زین رؤیا در چشمم گل بنشان، گل بنشان

[ پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, ] [ 11:56 ] [ mahdi ] [ ]

محبت ثمرش سوختن و ساختن است

 

گر محبت ثمرش سوختن و ساختن است

یا به دنبال محبت سر خود باختن است

من به میدان رفاقت گذرم از سر خویش

تا بدانی که این حاصل دوست داشتن است .


[ پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:, ] [ 12:41 ] [ mahdi ] [ ]