یه همراه

[ شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, ] [ 12:14 ] [ mahdi ] [ ]

ساعت


هرگز به دستش ساعت نمی بست

روزی از او پرسیدم

پس چگونه است

که همیشه سر ساعت به وعده می آیی؟

گفت:

ساعت را از خورشید میپرسم

پرسیدم

روز های بارانی چطور؟

گفت:

روزهای بارانی

همه ساعت ها ساعت عشق است!

-راست میگفت

یادم آمد که روز های بارانی

او همیشه خیس بود...!!!


[ شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, ] [ 11:47 ] [ mahdi ] [ ]

باج

 

من در میان مردمی هستم

که باورشان نمیشود تنهایم

میگویند خوش به حالت که خوشحالی

نمیدانند دلیل شاد بودنم باج به آنهاست

برای دوست داشتن من

[ شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, ] [ 11:35 ] [ mahdi ] [ ]

داستان زیبا

حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: دارم میمیرم
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟


ادامه مطلب
[ شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, ] [ 11:21 ] [ mahdi ] [ ]

...

 

 

 

به راستی چه سخت است خندان نگهداشتن

 

لبها در زمان گریستن قلبها و تظاهر به خوشحالی

 

در اوج غمگینی و چه دشوار و طاقت فرسا است

 

گذراندن روزهای تنهایی در حالی که

 

تظاهر میکنی هیچ چیز برایت اهمیت ندارد.

 

 

 

اما چه شیرین است در خاموشی و خلوت به حال خود گریستن...

 

[ شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, ] [ 11:10 ] [ mahdi ] [ ]